مطالب گوناگون و یاد داشت های احمد بلال

زمانی بود که یک موضوع را در موتور های جستجوگر جستجو میکردم اما نمی یافتم. به همین خاطر خواستم یک ویبلاک پر محتوا و خوب بنویسم

مطالب گوناگون و یاد داشت های احمد بلال

زمانی بود که یک موضوع را در موتور های جستجوگر جستجو میکردم اما نمی یافتم. به همین خاطر خواستم یک ویبلاک پر محتوا و خوب بنویسم

فرهنگ دیموکراتیک و فرهنگ قبیلوی

انسان ها همانگونه عمل می کنند که فکر می کنند و می اندیشند؛ و اما اندیشه و تفکر از کجا می آیند؟ جامعه صاحب معنویتی است که در طول تاریخ، در طی نسل ها خلق شده، رشد کرده و بعد ، از نسلی برای نسل های دیگر به میراث مانده است. معنویت تاریخی یک جامعه را خرد می گویند. خرد مال یک نسل نیست؛ خرد سرمایۀ تاریخی افکار و تجارب و معنویت یک جامعه است. خرد در تکامل است و هر نسل در تکامل خرد نقش دارد.

ا

ما خرد چگونه حفظ شده، چگونه از یک نسل به نسلی دیگر رسیده و چگونه با تکامل نسل ها تکامل می کند؟ به عبارتی دیگر، زمینۀ تکامل خرد چه است؟

فرهنگ حافظ خرد و زمینۀ تکامل دهنده و انتقال دهندۀ خرد از یک نسل برای نسل های دیگر است. فرهنگ ظرف تاریخی خرد است؛ و اما خود فرهنگ چه است؟ فرهنگ عبارت از تمام افکار، عقاید ، سنت ها ، قواعد، طرزالعمل ها و الگو های رفتاری یک جامعه است که جامعه را به رهبری و اداره و تنظیم امور آن قادر می سازد. فرهنگ در این مفهوم خود، شعر و موسیقی و ادبیات و هنر نیست، بلکه هویت جامعه در عرضه های فکری، رفتاری و سنتی آن است.

انسان زاده و خالق فرهنگ است، اما خود در دامن فرهنگ جامعه پرورش می یابد؛ چون در خلق فرهنگ؛ نسل ها در طول تاریخ جامعه نقش داشته اند، و انسانی که تازه چشم به جهان میگشاید، فرهنگ برای او یک نهادی است که آن را به میراث می گیرد. پیش از تولد انسان بوده، در جریان زندگی وی فرهنگ وجود دارد و بعد از مرگ او نیز فرهنگ وجود خواهد داشت.

انسان در تکامل فرهنگ نقش دارد. فرهنگ نیز یک پدیدۀ تکاملی است؛ اما تکامل فرهنگ همانقدر که از جامعه متاثر است، همان اندازه بر تکامل فکری و عقیدتی و بر تکامل قواعد و طرز العمل ها  سنت های جامعه اثر می گذارد.

فکر و اندیشه از خرد می آیند و خرد در زمینۀ فرهنگی جامعه رشد و تکامل می کند، و فرهنگ ( یا افکار ، عقاید، سنت ها، قواعد، طرز العمل ها و الگو های رفتاری جامعه)، جامعه را قادر می سازد که خود را رهبری کند و امور خود را به خودی خود تنظیم و اداره نماید، و ادارۀ خودی جامعه، شیوۀ عملکرد سیاسی جامعه را نشان می دهد. بنابرین، سیاست پدیده ای منوط به فرهنگ جامعه است. جامعه هر گونه می اندیشد، جامعه هر گونه عقیده دارد، جامعه صاحب هر گونه سنت ها، قواعد و طرز العمل هاست، مطابق بدانها سیاست خویش را خلق می کند؛ چون فرهنگ آیینۀ رفتار سیاسی جامعه می آید. تا فرهنگ تغییر نخواهد کرد. تا فرهنگ رشد نکند، عقلانیت جای جهالت را در عملکرد سیاسی جامعه نخواهد گرفت.

اما سیاست به نوبۀ خود بر فرهنگ جامعه اثر می گذارد. سیاست آن معلول فرهنگ است که نقش علت را نیز برای فرهنگ اثر بگذارد، باید از درون فرهنگ خلق شود؛ چون سیاست نیز منوط به خرد جامعه بوده و فرهنگ ظرف خرد و سیاست جامعه است.

فرهنگ قبیلوی، سیاست قبیلوی را خلق می کند. فرهنگ قبیلوی آیننه ای برای شناخت سیاست قبیلوی است. هر آنچه در فرهنگ قبیلوی است، در سیاست قبیلوی به ملاحظه می رسد. فرهنگ قبیلوی ، فرهنگی دور از عقلانیت است. این فرهنگ بر بنیاد سنت پرستی است و سنت پرستی در فرهنگ قبیلوی، عاملی برای رکود ، ارتجاعیت و ضدیت با تکامل است.

سنت با سنت پرستی تفاوت دارد. هر فرهنگ دارای سنت پرستی های خود است. اما در هر فرهنگ ، سنت پرستی نیست . سنت رابطۀ جامعه با تاریخ آن است. سنت ها هویت تاریخی مردم را میسازند. بدین لحاظ، سنت تعیین کنندۀ شخصیت جامعه نیز است؛ اما سنت پرستی به طرز تفکر و عقاید جامعه ارتباط می گیرد . ضرور است که سنت های جامعه احترام شوند، اما سنت پرستی با عث می شود که سنت ها مطابق افکار، عقاید ، قواعد و طرز العمل های جدید جامعه تکامل نکنند. وقتی سنت پرستیده شوند، ضدیت با تکامل و ترقی گذشته گرایی و کهنه پرستی به عمل آمده و در نتیجه آینده نگری را از جامعه می گیرد. در جامعه ای که سنت ها پرستش می شوند، در این جامعه عقلانیت از رشد و تکامل باز می ماند.

فرهنگ قبیلوی الگو های رفتاری خاص خود را نیز دارد. سنت پرستی به شکل فکر و عقاید جامعۀ قبیلوی ارتباط می گیرد؛ اما خشونت ، خرافه پرستی ، خصومت ، ارتجاعیت، بی خردی، جهالت، انتقام جویی ، قومیت، تعصب ، کینه توزی، مذکریت، استبداد پذیری، عدم تمرکزسیاسی ، عطالت سیاسی، ضدیت با تکامل و ترقی ، بی فرهنگی، رواج دورویی، عام بودن فساد اخلاقی، دزدی، غارت های گله ای، لواطت، فقر معنوی ، غرور ، خود پرستی، سازش ناپذیری، فرار از همکاری با دیگران، قربانی شدن حقوق و ازادی های اجتماعی برای سنت های کهنه ... و خود کاملگی در سیاست، همه منوط به الگو های رفتاری جامعۀ قبیلوی اند؛ یعنی تمام خصوصیات فرهنگ قبیلوی شا مل رفتار اجتماعی جامعه است. ممکن است که در فرهنگ های مدنی افرادی باشند که خشونت گرا یا خرافه پرست و یا کینه توز و مرتجع و دورو یا مغرور باشند؛ اما فرهنگ قبیلوی در مجموع تقویت کنندۀ خشونت، جهالت و خرافه پرستی و ارتجاعیت و فساد و سازش نا پذیری و حق کشی و آزادی کشی در الگو های رفتاری جامعه است.

سیاست قبیلوی سیاستی مطابق به تمام خصوصیات فرهنگ قبیلوی است. اگر در فرهنگ قبیلوی خشونت ، خصومت ، ارتجاعیت، بی خردی و کینه توزی و انتقامجویی است، همین خصوصیات در سیاست قبیلوی نیز است؛ اگر در فرهنگ قبیلوی قومیت و تعصب و مذکریت و استبداد و خود سری های محلی و ضدیت با تکامل و ترقی است، همین ویژگی ها در سیاست قبیلوی نیز اند؛ اگر در فرهنگ قبیلوی بی فرهنگی ، دورویی ، فساد، دزدی و غارت است، همین مشخصات در سیاست قبیلوی نیز اند؛ اگر در فرهنگ قبیلوی فقر معنوی و غرور و خود پرستی و خود کامگی ، سازش نا پذیری ، فرار از تعاون و مسامحه است، همین صفات در سیاست قبیلوی نیز اند؛ اگر در فرهنگ قبیلوی آزادی های فردی و حقوقی و آزادی اجتماعی بی ارزش اند، همین بی ارزشی حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی در سیاست قبیلوی نیز به ملاحظه می رسد.

به همین شکل، فرهنگ دیموکراتیک ، سیاست دیموکراتیک را خلق می کند. دوری از خشونت ، دوری از خرافات، عقلانیت، اعتقاد به تکامل و ترقی ، آینده نگری ، خرد پذیری، تجربه پذیری، قانون پذیری، احساس مسوولیت در برابر سرنوشت سیاسی، مشارکت در قدرت سیاسی، دید باز، هیومانیزم، مسامحه، تعاون، سازش، احترام شدن تکثر منابع قدرت در جامعه، شفافیت در گفتار و عمل، احترام شدن جدی حقوق و آزادی سیاسی، حقوق و آزادی های اجتماعی ، حقوق بشر، سنتی بودن سنت شکنی، ... و منطق پذیری خصوصیات فرهنگ دیموکراتیک اند.

بنابراین ، اگر در فرهنگ دیموکراتیک دوری از خشونت و بی اعتقادی به خرافات و اعتقاد به تکامل و ترقی و آینده نگری و خرد پذیری و عقلانیت است، همین خصوصیات در سیاست دیموکراتیک نیز اند ؛ اگر در فرهنگ دیموکراتیک تجربه پذیری ، قانونیت، مسوولیت پذیری و تمایل شدید برای مشارکت در قدرت سیاسی و آزادی سیاسی و احترام شدن حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی است، همین ویژگی ها در سیاست دیموکراتیک نیز اند؛ اگر در فرهنگ دیموکراتیک دید باز، هیومانیزم، مسامحه و تعاون و سازش و پلورالیزم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی است، همین مشخصات در سیاست دیموکراتیک نیز به ملاحظه می رسند؛ اگر در فرهنگ دیموکراتیک شفافیت در عمل و گفتار و سنتی بودن سنت شکنی است، همین صفات در سیاست دیموکراتیک نیز اند، و اگر در فرهنگ دیموکراتیک احترام شدن حقوق بشر جداً مطرح است، همین جدیت در برابر حقوق بشر در سیاست دیموکراتیک نیز به ملاحظه می رسند.

تفاوت میان فرهنگ قبیلوی و فرهنگ دیموکراتیک این سوال را خلق می کند که تغییر فرهنگ قبیلوی به فرهنگ دیموکراتیک چگونه میسر است؟ به طور مثال ، فرهنگ دیموکراتیک حساسیت جدی برای نقض شدن آزادی های فردی دارد ، یعنی محوری بودن آزادی های فردی اصلی در فرهنگ دیموکراتیک مدنی است، حالانکه یگانه چیزی که در فرهنگ قبیلوی قربانی می شود، آزادی های فردی است. در فرهنگ قبیلوی فرد بی شخصیت است فرد از هر گونه آزادی انتخاب محروم است: فرد نمی تواند به دلخواهش ازدواج کند، عشق و دوستی میان زن و مرد گناه است، فرد آزاد نیست به دلخواه خود لباس بپوشد ، فرد آزاد نیست شکل زندگیش را انتخاب کند، فرد آزاد نیست حتی در مورد سرنوشتش خودش تصمیم بگیرد. بنابرین، چگونه فرد اسیر قبیلوی به فرد آزاد مدنی تبدیل خواهد شد؟ آیا این تغییر پدیده ای آنی و بنا بر اراده و تصمیم افراد است، یا خیر، یک تغییر تدریجی ، متکی به سیر بطی زمان و مطابق به تغییرات در نهاد های اقتصادی ، سیاسی ، دینی و فرهنگی جامعه است؟

آیا تا فرهنگ قبیلوی تکامل نکند، ارزش های مدنی و دیموکراتیک در این فرهنگ خلق خواهد شد؟ آیا تکامل فرهنگ با انقلاب فرهنگی ممکن است؟ آیا خرد اندک اندک ، در طی زمان ، در ظرف فرهنگ جمع شده ، یا چون سیل بهاری در ظرف فرهنگ جاری می شود؟ آیا فرهنگ تکامل می کند یا تحول؟ آیا تا فرهنگ تکامل نکند، ارزش های مدنی و دیموکراتیک در الگو های رفتاری جامعه داخل خواهد شد؟ اگر سیاست می تواند بر تکامل فرهنگ اثر بگذارد ، آیا سیاست تحول فرهنگی را با عث شده یا تکامل فرهنگی را سرعت بخشیده می تواند؟

با در نظر داشت سوالات فرق این سوال نیز مطرح می گردد که آیا دیموکراسی با پدیده ای که بر فرهنگ دیموکراتیک استوار است و از ظرف فرهنگ دیموکراتیک برون شده است، پدیده ای بوده می تواند که فرهنگ قبیلوی آن را تغذیه کند و ضمانت اجرایی برایش خلق نماید؟ دیموکراسی با افکار زنده می ماند؛ دیموکراسی با افکار دیموکراتیک زنده ماند؛ دیموکراسی با ارزش های دیموکراتیک زنده می ماند؛ دیموکراسی با سنت های دیموکراتیک عمل می کند و دیموکراسی با عقاید، نورم ها و طرزالعمل های دیموکراتیک به واقعیت تبدیل می شود. آیا در جامعه ای که افکار، ارزش ها، عقاید، سنت ها ، نورم ها و طرزالعمل های دیموکراتیک وجود نداشته باشند، دیموکراسی می تواند که در همچون جامعه ضمانت زنده ماندن و زندگی کردن را داشته باشد؟

فرهنگ قبیلوی ضمانتی برای دیموکراسی ندارد؛ اما این بدان مفهوم نیست که جامعه ای قبیلوی در قدرت سیاسی مشارکت کرده نمی تواند. چالش اساسی برای دیموکراسی در فرهنگ قبیلوی ، خلق کردن میکانیزمی است که قبل از همه آزادی سیاسی را برای مردم بدهد؛ چون تا آزادی سیاسی نباشد، شعور حقوقی در ذهن انسان قبیلوی رشد کرده نمی تواند. انسان قبیلوی در انتخابات سیاسی ، مطابق به افکار، عقاید، سنت ها، قواعد، طرز العمل ها ،الگو های رفتاری قبیلوی شعور حقوقی و سیاسی داده نشود . انتخاب سیاسی وی سالم نخواهد بود.

سوال دیگر این است که چگونه شعور حقوقی و سیاسی برای انسان قبیلوی داده شود؟ تعلیم و تربیۀ دیموکراتیک شعور حقوقی و سیاسی ما خرد چگونه حفظ شده، چگونه از یک نسل به نسلی دیگر رسیده و چگونه با تکامل نسل ها تکامل می کند؟ به عبارتی دیگر، زمینۀ تکامل خرد چه است؟

فرهنگ حافظ خرد و زمینۀ تکامل دهنده و انتقال دهندۀ خرد از یک نسل برای نسل های دیگر است. فرهنگ ظرف تاریخی خرد است؛ و اما خود فرهنگ چه است؟ فرهنگ عبارت از تمام افکار، عقاید ، سنت ها ، قواعد، طرزالعمل ها و الگو های رفتاری یک جامعه است که جامعه را به رهبری و اداره و تنظیم امور آن قادر می سازد. فرهنگ در این مفهوم خود، شعر و موسیقی و ادبیات و هنر نیست، بلکه هویت جامعه در عرضه های فکری، رفتاری و سنتی آن است.

انسان زاده و خالق فرهنگ است، اما خود در دامن فرهنگ جامعه پرورش می یابد؛ چون در خلق فرهنگ؛ نسل ها در طول تاریخ جامعه نقش داشته اند، و انسانی که تازه چشم به جهان میگشاید، فرهنگ برای او یک نهادی است که آن را به میراث می گیرد. پیش از تولد انسان بوده، در جریان زندگی وی فرهنگ وجود دارد و بعد از مرگ او نیز فرهنگ وجود خواهد داشت.

انسان در تکامل فرهنگ نقش دارد. فرهنگ نیز یک پدیدۀ تکاملی است؛ اما تکامل فرهنگ همانقدر که از جامعه متاثر است، همان اندازه بر تکامل فکری و عقیدتی و بر تکامل قواعد و طرز العمل ها  سنت های جامعه اثر می گذارد.

فکر و اندیشه از خرد می آیند و خرد در زمینۀ فرهنگی جامعه رشد و تکامل می کند، و فرهنگ ( یا افکار ، عقاید، سنت ها، قواعد، طرز العمل ها و الگو های رفتاری جامعه)، جامعه را قادر می سازد که خود را رهبری کند و امور خود را به خودی خود تنظیم و اداره نماید، و ادارۀ خودی جامعه، شیوۀ عملکرد سیاسی جامعه را نشان می دهد. بنابرین، سیاست پدیده ای منوط به فرهنگ جامعه است. جامعه هر گونه می اندیشد، جامعه هر گونه عقیده دارد، جامعه صاحب هر گونه سنت ها، قواعد و طرز العمل هاست، مطابق بدانها سیاست خویش را خلق می کند؛ چون فرهنگ آیینۀ رفتار سیاسی جامعه می آید. تا فرهنگ تغییر نخواهد کرد. تا فرهنگ رشد نکند، عقلانیت جای جهالت را در عملکرد سیاسی جامعه نخواهد گرفت.

اما سیاست به نوبۀ خود بر فرهنگ جامعه اثر می گذارد. سیاست آن معلول فرهنگ است که نقش علت را نیز برای فرهنگ اثر بگذارد، باید از درون فرهنگ خلق شود؛ چون سیاست نیز منوط به خرد جامعه بوده و فرهنگ ظرف خرد و سیاست جامعه است.

فرهنگ قبیلوی، سیاست قبیلوی را خلق می کند. فرهنگ قبیلوی آیننه ای برای شناخت سیاست قبیلوی است. هر آنچه در فرهنگ قبیلوی است، در سیاست قبیلوی به ملاحظه می رسد. فرهنگ قبیلوی ، فرهنگی دور از عقلانیت است. این فرهنگ بر بنیاد سنت پرستی است و سنت پرستی در فرهنگ قبیلوی، عاملی برای رکود ، ارتجاعیت و ضدیت با تکامل است.

سنت با سنت پرستی تفاوت دارد. هر فرهنگ دارای سنت پرستی های خود است. اما در هر فرهنگ ، سنت پرستی نیست . سنت رابطۀ جامعه با تاریخ آن است. سنت ها هویت تاریخی مردم را میسازند. بدین لحاظ، سنت تعیین کنندۀ شخصیت جامعه نیز است؛ اما سنت پرستی به طرز تفکر و عقاید جامعه ارتباط می گیرد . ضرور است که سنت های جامعه احترام شوند، اما سنت پرستی با عث می شود که سنت ها مطابق افکار، عقاید ، قواعد و طرز العمل های جدید جامعه تکامل نکنند. وقتی سنت پرستیده شوند، ضدیت با تکامل و ترقی گذشته گرایی و کهنه پرستی به عمل آمده و در نتیجه آینده نگری را از جامعه می گیرد. در جامعه ای که سنت ها پرستش می شوند، در این جامعه عقلانیت از رشد و تکامل باز می ماند.

فرهنگ قبیلوی الگو های رفتاری خاص خود را نیز دارد. سنت پرستی به شکل فکر و عقاید جامعۀ قبیلوی ارتباط می گیرد؛ اما خشونت ، خرافه پرستی ، خصومت ، ارتجاعیت، بی خردی، جهالت، انتقام جویی ، قومیت، تعصب ، کینه توزی، مذکریت، استبداد پذیری، عدم تمرکزسیاسی ، عطالت سیاسی، ضدیت با تکامل و ترقی ، بی فرهنگی، رواج دورویی، عام بودن فساد اخلاقی، دزدی، غارت های گله ای، لواطت، فقر معنوی ، غرور ، خود پرستی، سازش ناپذیری، فرار از همکاری با دیگران، قربانی شدن حقوق و ازادی های اجتماعی برای سنت های کهنه ... و خود کاملگی در سیاست، همه منوط به الگو های رفتاری جامعۀ قبیلوی اند؛ یعنی تمام خصوصیات فرهنگ قبیلوی شا مل رفتار اجتماعی جامعه است. ممکن است که در فرهنگ های مدنی افرادی باشند که خشونت گرا یا خرافه پرست و یا کینه توز و مرتجع و دورو یا مغرور باشند؛ اما فرهنگ قبیلوی در مجموع تقویت کنندۀ خشونت، جهالت و خرافه پرستی و ارتجاعیت و فساد و سازش نا پذیری و حق کشی و آزادی کشی در الگو های رفتاری جامعه است.

سیاست قبیلوی سیاستی مطابق به تمام خصوصیات فرهنگ قبیلوی است. اگر در فرهنگ قبیلوی خشونت ، خصومت ، ارتجاعیت، بی خردی و کینه توزی و انتقامجویی است، همین خصوصیات در سیاست قبیلوی نیز است؛ اگر در فرهنگ قبیلوی قومیت و تعصب و مذکریت و استبداد و خود سری های محلی و ضدیت با تکامل و ترقی است، همین ویژگی ها در سیاست قبیلوی نیز اند؛ اگر در فرهنگ قبیلوی بی فرهنگی ، دورویی ، فساد، دزدی و غارت است، همین مشخصات در سیاست قبیلوی نیز اند؛ اگر در فرهنگ قبیلوی فقر معنوی و غرور و خود پرستی و خود کامگی ، سازش نا پذیری ، فرار از تعاون و مسامحه است، همین صفات در سیاست قبیلوی نیز اند؛ اگر در فرهنگ قبیلوی آزادی های فردی و حقوقی و آزادی اجتماعی بی ارزش اند، همین بی ارزشی حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی در سیاست قبیلوی نیز به ملاحظه می رسد.

به همین شکل، فرهنگ دیموکراتیک ، سیاست دیموکراتیک را خلق می کند. دوری از خشونت ، دوری از خرافات، عقلانیت، اعتقاد به تکامل و ترقی ، آینده نگری ، خرد پذیری، تجربه پذیری، قانون پذیری، احساس مسوولیت در برابر سرنوشت سیاسی، مشارکت در قدرت سیاسی، دید باز، هیومانیزم، مسامحه، تعاون، سازش، احترام شدن تکثر منابع قدرت در جامعه، شفافیت در گفتار و عمل، احترام شدن جدی حقوق و آزادی سیاسی، حقوق و آزادی های اجتماعی ، حقوق بشر، سنتی بودن سنت شکنی، ... و منطق پذیری خصوصیات فرهنگ دیموکراتیک اند.

بنابراین ، اگر در فرهنگ دیموکراتیک دوری از خشونت و بی اعتقادی به خرافات و اعتقاد به تکامل و ترقی و آینده نگری و خرد پذیری و عقلانیت است، همین خصوصیات در سیاست دیموکراتیک نیز اند ؛ اگر در فرهنگ دیموکراتیک تجربه پذیری ، قانونیت، مسوولیت پذیری و تمایل شدید برای مشارکت در قدرت سیاسی و آزادی سیاسی و احترام شدن حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی است، همین ویژگی ها در سیاست دیموکراتیک نیز اند؛ اگر در فرهنگ دیموکراتیک دید باز، هیومانیزم، مسامحه و تعاون و سازش و پلورالیزم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی است، همین مشخصات در سیاست دیموکراتیک نیز به ملاحظه می رسند؛ اگر در فرهنگ دیموکراتیک شفافیت در عمل و گفتار و سنتی بودن سنت شکنی است، همین صفات در سیاست دیموکراتیک نیز اند، و اگر در فرهنگ دیموکراتیک احترام شدن حقوق بشر جداً مطرح است، همین جدیت در برابر حقوق بشر در سیاست دیموکراتیک نیز به ملاحظه می رسند.

تفاوت میان فرهنگ قبیلوی و فرهنگ دیموکراتیک این سوال را خلق می کند که تغییر فرهنگ قبیلوی به فرهنگ دیموکراتیک چگونه میسر است؟ به طور مثال ، فرهنگ دیموکراتیک حساسیت جدی برای نقض شدن آزادی های فردی دارد ، یعنی محوری بودن آزادی های فردی اصلی در فرهنگ دیموکراتیک مدنی است، حالانکه یگانه چیزی که در فرهنگ قبیلوی قربانی می شود، آزادی های فردی است. در فرهنگ قبیلوی فرد بی شخصیت است فرد از هر گونه آزادی انتخاب محروم است: فرد نمی تواند به دلخواهش ازدواج کند، عشق و دوستی میان زن و مرد گناه است، فرد آزاد نیست به دلخواه خود لباس بپوشد ، فرد آزاد نیست شکل زندگیش را انتخاب کند، فرد آزاد نیست حتی در مورد سرنوشتش خودش تصمیم بگیرد. بنابرین، چگونه فرد اسیر قبیلوی به فرد آزاد مدنی تبدیل خواهد شد؟ آیا این تغییر پدیده ای آنی و بنا بر اراده و تصمیم افراد است، یا خیر، یک تغییر تدریجی ، متکی به سیر بطی زمان و مطابق به تغییرات در نهاد های اقتصادی ، سیاسی ، دینی و فرهنگی جامعه است؟

آیا تا فرهنگ قبیلوی تکامل نکند، ارزش های مدنی و دیموکراتیک در این فرهنگ خلق خواهد شد؟ آیا تکامل فرهنگ با انقلاب فرهنگی ممکن است؟ آیا خرد اندک اندک ، در طی زمان ، در ظرف فرهنگ جمع شده ، یا چون سیل بهاری در ظرف فرهنگ جاری می شود؟ آیا فرهنگ تکامل می کند یا تحول؟ آیا تا فرهنگ تکامل نکند، ارزش های مدنی و دیموکراتیک در الگو های رفتاری جامعه داخل خواهد شد؟ اگر سیاست می تواند بر تکامل فرهنگ اثر بگذارد ، آیا سیاست تحول فرهنگی را با عث شده یا تکامل فرهنگی را سرعت بخشیده می تواند؟

با در نظر داشت سوالات فرق این سوال نیز مطرح می گردد که آیا دیموکراسی با پدیده ای که بر فرهنگ دیموکراتیک استوار است و از ظرف فرهنگ دیموکراتیک برون شده است، پدیده ای بوده می تواند که فرهنگ قبیلوی آن را تغذیه کند و ضمانت اجرایی برایش خلق نماید؟ دیموکراسی با افکار زنده می ماند؛ دیموکراسی با افکار دیموکراتیک زنده ماند؛ دیموکراسی با ارزش های دیموکراتیک زنده می ماند؛ دیموکراسی با سنت های دیموکراتیک عمل می کند و دیموکراسی با عقاید، نورم ها و طرزالعمل های دیموکراتیک به واقعیت تبدیل می شود. آیا در جامعه ای که افکار، ارزش ها، عقاید، سنت ها ، نورم ها و طرزالعمل های دیموکراتیک وجود نداشته باشند، دیموکراسی می تواند که در همچون جامعه ضمانت زنده ماندن و زندگی کردن را داشته باشد؟

فرهنگ قبیلوی ضمانتی برای دیموکراسی ندارد؛ اما این بدان مفهوم نیست که جامعه ای قبیلوی در قدرت سیاسی مشارکت کرده نمی تواند. چالش اساسی برای دیموکراسی در فرهنگ قبیلوی ، خلق کردن میکانیزمی است که قبل از همه آزادی سیاسی را برای مردم بدهد؛ چون تا آزادی سیاسی نباشد، شعور حقوقی در ذهن انسان قبیلوی رشد کرده نمی تواند. انسان قبیلوی در انتخابات سیاسی ، مطابق به افکار، عقاید، سنت ها، قواعد، طرز العمل ها ،الگو های رفتاری قبیلوی شعور حقوقی و سیاسی داده نشود . انتخاب سیاسی وی سالم نخواهد بود.

سوال دیگر این است که چگونه شعور حقوقی و سیاسی برای انسان قبیلوی داده شود؟ تعلیم و تربیۀ دیموکراتیک شعور حقوقی و سیاسی...

را خلق می نماید ،ولی اثر تعلیم و تربیۀ دیموکراتیک در دراز مدت نمایان می شود. تجارب ناکام آیدیالوژی های کمونستی و اسلامیستی، تجاربی آموزنده اند. مارکسیزم در غرب یک فلسفه بود، اما در شرق به نظام سیاسی تبدیل شد و فاجعۀ استبداد را خلق کرد. به همین ترتیب ، آیدیالوژی اسلامی، برداشت خاص تحصیلکرده ها از اسلام بود، اما وقتی این برداشت خاص از اسلام با عمل سیاسی توام شد، قشر سنتی جامعه را حساس ساخت و باز هم فاجعۀ استبداد و خود کامگی خلق گردید.

وقتی فلسفه و یا دین به آیدیالوژی تبدیل می شود. نا گزیر است که با عمل سیاسی توام گردد؛ چون آیدیالوژیک شدن دین و یا فلسفه ، به مفهوم تلاش برای عملی شدن آنها در جامعه است. مارکسیزم در شرق به سیاست تبدیل شد و مارکسیستان با به دست گرفتن حکومت، خواستند که فلسفۀ مارکسیزم را در جامعه عملی کنند و نام این کار را انقلاب گذاشتند. ولی حکومت های مارکسیستی زمانی از لحاظ سیاسی موفق می گردیدند که فرهنگ مارکسیستی را در جامعه عام می ساختند. آنها بدین نکته متوجه بودند و اصطلاح ( انقلاب فرهنگی) مال آنهاست. اما گفته شد که آیا فرهنگ تکامل پذیر است یا انقلاب پذیر؟ مارکسیستان به انقلاب پذیر بودن فرهنگ معتقد بودند و علتی که رژیم های مارکسیستی به استبداد و خود کامگی متوسل شدند، همین بود که می خواستند فرهنگ یا افکار ، عقاید ، سنت ها ، قواعد، طرز العمل ها و الگو های رفتاری جامعه را با قوۀ قهریه تغییر دهند.

به همین ترتیب، وقتی اسلام به آیدیالوژی تبدیل شد، ناگزیراً با عمل سیاسی توام گردید؛ چون تنا با حکومت دینی ، برداشت آیدیالوژیک از اسلام بر جامعه قابل تطبیق بوده می تواند . برداشت آیدیالوژی اندیشان اسلامی از اسلام، برداشتی مترقیانه، مطابق به خواست های عصر و زمان و بنابر درک سالم تر و درست تر از ارزش های اسلام است. آنها می خواهند ه شریعت یا بهترین ودیعۀ الهی برای بشر را در جامعه تطبیق کنند. برای این کار به احزاب سیاسی ضرورت است و حکومت نیز باید آیدیالوژیک شود. اما آیا فرهنگ ( یا افکار، عقاید، سنت ها، قواعد ، طرز العمل ها و الگو های رفتاری) جامعه مطابق به برداشت آیدیالوژیک از اسلام، یا قوۀ قهریه تغییر خواهد کرد؟

همین سوال در برابر دیموکرات ها نیز مطرح است. تطبیق دیموکراسی از طریق مبارزۀ سیاسی و یا تبدیل شدن دیموکراسی به آیدیالوژیی که از بالا بر جامعه تطبیق شود، این سوال را مطرح می کند که آیا فرهنگ جامعه، آیدایالوژی دیموکراتیک را پذیرفته می تواند؟ اگر فرهنگ قبیلوی بیگانه با آیدیالوژی دیموکراتیک است، پس دیموکرات ها چگونه می توانند که فرهنگ قبیلوی را به فرهنگ دیموکراتیک تغییر دهند؟ آیا انقلاب فرهنگی می کنند، و آیا آیدیالوژی دیموکراتیک بدین اعتقاد است که فرهنگ انقلاب پذیر است؟ اگر فرهنگ انقلاب پذیر نیست ، پس چگونه دیموکرات ها می توانند که دیموکراسی را بر قاعدۀ اساسی آن، یعنی فرهنگ دیموکراتیک قرار دهند؟ دیموکرات ها چگونه می توانند فرهنگ دیموکراتیک را خلق کنند، بدون آنکه دیموکراسی ، مثل مارکسیزم و اسلام ، بهانه ای برای استبداد و خود کامگی شود؟

فرهنگ از سیاست اثر پذیر است، اما میکانیزم اثر گذاری سیاست بر فرهنگ قابل دقت است. میکانیزم فشار، هیچگاهی اثر مثبت سیاست را بر فرهنگ باعث نشده، بلکه بر عکس، میکانیزم فشار سیاسی بر فرهنگ، با عث انعکاس ارتجاعی در جامعه می شود. فرهنگ در برابر هر پدیدۀ بیرونی و بیگانه حساس است و آیدیالوژی مارکسیستی و یا آیدیالوژی اسلامی، پدیده ای بیگانه و بیرونی برای فرهنگ قبیلوی است.

بنابر این، میکانیزم اثر گذاری سیاست دیموکراتیک بر فرهنگ قبیلوی تنها از طریق تعلیم و تربیۀ دیموکراتیک و پخش آگاهی های دیموکراتیک برای مردم ممکن است. سیاست دیموکراتیک در جامعۀ قبیلوی باید خودش بر تعلیم و تربیۀ دیموکراتیک اتکا داشته باشد. کار برای دیموکراسی در جامعۀ قبیلوی نا ممکن است کخه با ماجراجویی سیاسی توام باشد.

افراد به ساده گی می توانند تغییر آیدیالوژی دهند، اما تغییر فرهنگی جامعه ، تغییری منوط به تکامل تدریجی ، و تکامل تدریجی منوط به سیر بطی زمان است. این تجربه با نهایت تلخی به دست آمده که ماجراجویی سیاسی خیر را به شر تبدیل می کند. ثابت گردید که اگر تطبیق شریعت ، یا بهترین برنامۀ الهی برای بشر، با ماجراجویی سیاسی توام شود، فرار از شریعت را حتی در جامعۀ مذهبی با عث می شود ، چه رسد به اینکه آیدیالوژی دیموکراتیک با ماجراجویی سیاسی توام گردد و به نام آزادی و حقوق و سکیولازیزم که ارزش های فرهنگ دیموکراتیک اند، در جامعۀ قبیلوی دکۀ سیاسی باز شود.

یکی از ارزش های فرهنگ دیموکراتیک تجربه پذیری است. اگر دیموکرات ها به ارزش تجربه پذیری واقف نباشند و خود از ماجراجویی سیاسی گذشتگان تجربه نگرفته باشند، اینها خودبه تعلیم و تربیۀ دیموکراتیک ضرورت دارند.

دیموکراسی یک پدیده ای تکاملی بوده و از تکامل فرهنگ دیموکراتیک خلق شده است. تکامل با جبر حرکت بطی زمان خلق می شود و انسان ها تنها می توانند که بر تکامل اثر بگذارند و این کار از طریق مساعد ساختن زمینه برای تسریع تکامل میسر است. آن چنانکه فرهنگ انقلاب پذیر نیست، سیاست های انقلابی نتیجه ای جز استبداد نداشته، ندارد و نخواهد داشت. به همین ترتیب، انقلاب فرهنگی پدیده ایست که تنها در شعار های سیاسی می زیبد . برای فرهنگ دیموکراتیک ، سیر تکامل فرهنگ قبیلوی باید احترام شود؛ چون ارزش های دیموکراتیک نمی توانند با نفی کردن فرهنگ قبیلوی عرض وجود کنند. ارزش های یک فرهنگ در بستر مساعد فرهنگ دیگر پذیرفته می شوند. باید در فرهنگ قبیلوی بستر مساعد برای ارزش های دیموکراتیک ایجاد شود ،و اما خلق شدن این بستر از طریق میکانیزم فشار سیاسی نا ممکن است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد