مطالب گوناگون و یاد داشت های احمد بلال

زمانی بود که یک موضوع را در موتور های جستجوگر جستجو میکردم اما نمی یافتم. به همین خاطر خواستم یک ویبلاک پر محتوا و خوب بنویسم

مطالب گوناگون و یاد داشت های احمد بلال

زمانی بود که یک موضوع را در موتور های جستجوگر جستجو میکردم اما نمی یافتم. به همین خاطر خواستم یک ویبلاک پر محتوا و خوب بنویسم

علم بدیع

علم بدیع

بدیع در واژه به معنی  تازه، نو و نوآورده است و در گستره ی زبان، علمی است که  از آرایه های ادبی  سخن می گوید .آرایه ها  زیورهایی است که سخن  را بدان می آرایند. 

آرایه های ادبی  بر دوگونه است:


الف) ـ آرایه های لفظی (صناعات  لفظی ) :

به آن دسته ازآرایه های ادبی گفته می شود  که  از تناسب آوایی و لفظی میان واژه ها پدید می آید. مانند:

واج آرایی ، سجع ، ترصیع ، جناس و اشتقاق


ب) ـ آرایه های معنوی (صناعات  معنوی ) : به آن دسته  از آرایه های ادبی گفته می شود که برپایه ی  تناسب های معنایی  واژه ها شکل می گیرد، مانند:

مراعات نظیر، تناقض ، عکس ، تلمیح ، تضمین ، اغراق ، حسن تعلیل ، ارسال المثل ، تمثیل و اسلوب معادله و  ایهام .

الف) - آرایه های لفظی :


١- واج آرایی :

به تکراریک واج (حرف صامت یا مصوت ) در یک بیت یا عبارت گفته می شود که پدیدآورنده ی

موسیقی درونی شعراست.  واج آرایی یا نغمه ی حروف، تکراری آگاهانه است که موجب آن می گردد که تاثیر موسیقی کلام و القای معنی مورد نظر شاعر بیش ترگردد. مانند:

 
 سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند ( تکرارصامت چ )
خیزید وخز آریدکه هنگام خزان است ( تکرارصامت های خ و ز ) از منوچهری که تداعی کننده ی صدای ریزش و خردشدن برگ ها درفصل خزان است .
نمونه های دیگر:
بگذار تا بگریم چون  ابردر بهاران /  کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران (سعدی )
 بر او راست خم کرد و چپ کرد راست / خروش از خم  چرخ  چاچی  بخاست (فردوسی )


 ۲ـ سجع :

معنی  آواز کبوتر را دارد و در اصطلاح سخن شناسان،  آوردن واژه هایی است ( واژه های سجع ) درآخر قرینه های سخن منثور به سانی که  حرف آخر این واژه ها یکی باشد.

معمولن هر قرینه از یک جمله تشکیل می شود، اما گاهی نیز یک قرینه  دو یا چند جمله ی کوتاه دارد.

به جمله هایی که دارای آرایه ی سجع باشند مسجّع و این کار را تسجیع می گویند.
نمونه :


- ای عزیز، در رعایت دل ها کوش و عیب کسان می پوش  (خواجه عبدالله انصاری )
-  جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده  (خواجه عبدالله انصاری )
- منّت خدای را عّزوجّل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت  (گلستان )
- هرنفسی که فرو می رود ممّد حیات است و چون  برمی آید مفّرح ذات  (گلستان )


درعبارات بالا، کوش  و می پوش ، صفا و هوا، قربت و نعمت ، حیات و ذات ، واژه ها ی سجع به شمار می آید.

٣ـ ترصیع : 

به معنی جواهر نشاندن است و در اصطلاح  ادبی هرگاه  اجزای دو بخش  از یک بیت یا عبارت،  نظیر به نظیر، در وزن  و واج  آخرمشترک باشد، آرایه ی ترصیع پدید می آید. مانند : 

ای منّور به تو نجوم جلال، وی مقّرر به تو رسوم کمال

برگ بی برگی بود ما را نوال // مرگ بی مرگی بود ما را حلال
 که همه ی این زوج ها با یکدیگر هم وزن  و هم قافیه است.
نمونه های دیگر:
ای کریمی که بخشنده ی عطایی و ای حکیمی که پوشنده ی خطایی (خواجه عبدالله انصاری )
بدان خدای که این افلاک را برپای داشت و این املاک را برجای (قاضی حمیدالدین بلخی )
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده (سعدی )
 
دو بخش ترصیع باید در پی هم  بیاید و میان دو بخش هیچ  واژه ای اضافه نیاید.

 

۴ – موازنه

هرگاه اجزای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر در وزن مشترک  ولی در واج  آخر مشترک نباشد، آرایه ی موازنه پدید می آید. مانند:

دل به امید روی او همدم جان نمی شود /  جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
این لطافت کز لب لعل تو من گفتم که گفت /  وین تطاول کز سر ِ زلفِ تو من دیدم که دید
گر عزم جفا داری سر در رهت اندازم /  ور راه ِ وفا گیری جان در قدمت ریزم
 
۵ ـ جناس (تجنیس) :

به کار بردن واژه هایی که تلفظی یکسان و نزدیک به هم دارد. این آرایه بر تأثیر موسیقی و آهنگ سخن می افزاید.

جناس دو نوع است : جناس تام و جناس ناقص .
 جناس تام ؛ هرگاه واژه ای در یک بیت یا عبارت دو بار به کار برود و هر بار معنای دیگری داشته باشد. مانند:
بیا و برگ سفر ساز و زاد ره بر گیر که عاقبت برود هرکه او ز مادر زاد (خواجوی کرمانی )
دو واژه ی  زاد (توشه) و  زاد (ولادت) با وجود تفاوت معنایی یکسان خوانده می شود.
نمونه :
خرامان بشد سوی آب روان / چنان چون شده باز یابد روان (فردوسی )
عشق شوری در نهاد ما نهاد / جان مادر بوته ی سودا نهاد (فخرالدین عراقی )
بهرام که گورگرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت (نظامی )
برادرکه در بند خویش است / نه برادر و نه خویش است (سعدی )

تار زلفت را جدا مشاطه گر از شانه کرد / دست آن مشاطه را باید جدا از شانه کرد (امیر خسرو دهلوی )


جناس ناقص؛ هرگـاه  دو  واژه در یکـی از مـوارد زیر با هم اختلاف داشته باشد، یکی از انواع جناس ناقـص پدید می آید.


الف ) جناس ناقص حرکتی 

اختلاف درحرکت، مانند : مِلک ،مُلک؛  قَمَری ، قُمری، گِرد، گَرد؛ مِهر، مُهر

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند/  به دشت( پُر )ملال ما پرنده( پَر ) نمی زند
 

ب) جناس ناقص اختلافی یا مطرّف 

هنگامی که در یک حرفِ  یک واژه اختلاف هست:

اختلاف در حرف نخست : ناز، باز؛ رفیق، شفیق؛ چاه، جاه
اختلاف درحرف میانی : آستین ،آستان؛ کمین ،کمان
اختلاف درحرف پایانی: بار، باز
هر تیر که در (کیش) است گر بر دل( ریش) آمد/  ما نیز یکی باشیم از جملۀ قربان ها


پ) جناس ناقص افزایشی یا زاید

هنگامی که یک واژه یک حرف بیش تر ازدیگری دارد :

در آغاز یک حرف بیش تر دارد. مانند:  شما، ما؛ مرنج، رنج
در میان یک حرف بیش تردارد. مانند: خاص، خلاص؛ دست، دوست
در پایان یک حرف بیش تردارد. مانند: قیام ، قیامت

ت) جناس ناقص مرکب 

هنگامی که یکی از دو رکن جناس از ترکیب دو واژه پدید آید:
دل خلوت خاص دلبر آمد / دلبر زکرم به دل برآمد

ث ) جناس ناقص قلب 

هنگامی که اختلاف دو رکن جناس درجا به جایی حروف آن ها باشد :

 امهال ،اهمال؛  قلب ،لقب؛ گنج ،جنگ
 ابر بهاری را فرموده تا بنات،  نبات در مهد زمین  بپرورد (سعدی )

۶- اشتقاق :

به کار گرفتن  واژه هایی  که هم ریشه و هم خانواده  باشد را اشتقاق می نامند.
عالم، معلوم؛  مفتاح، فتوح؛ دیده، دیدار؛ لطف، لطیفه

موج زخود رفته ای تند خرامید و گفت /  هستم اگر می روم گر نروم نیستم

 شبه اشتقاق : واژه ها به ظاهر هم ریشه است ولی از جهت معنی ارتباطی میان آن ها نیست .
عَلَم ،عالم


ب )- آرایه های معنوی :


١- مراعات نظیر  (تناسب ) :

 از متداول ترین آرایه های ادبی در ادبیات کلاسیک و معاصربه شمارمی آید و آن عبارت است از آوردن دو یا چند واژه در یک بیت یا عبارت  که در خارج  از آن  بیت نیز رابطه ای خاص میان آن ها برقرار باشد.
مانند :
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند /  تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری  (سعدی )
با ساربان بگویید احوال آب چشمم / تا بر شترنبندد محمل به روز باران  (سعدی )
از داس دروگر وقت هیچ روینده را زینهار نیست  (شکسپیر)

بیستون بر سر راه است مباد از شیرین/ خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
 


 ۲- تضاد ( طباق )

هرگاه دو واژه با معنای متضاد دریک بیت یا عبارت به کار رود آرایه ی تضاد پدید می آید.
نمونه :
 غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود /  زهرچه رنگ تعّلق پذیرد آزاد است (حافظ )
 نه شاخش خشک گردد روز سرما /  نه برگش  زرد گردد روز گرما  (فخرالدین اسعدگرگانی )

بسیار سیه سپید کرده است/ دوران سپهر لاجوردی


 ٣-  تناقص  (پارادوکس )

اگر دو مفهوم متضاد را به هم  نسبت دهیم یا آن  دو را با هم جمع کنیم،  آرایه ی تناقص شکل می گیرد. آشتی دادن دو متناقص  را پارادوکس (متناقض نما) گویند.
نمونه :


" جیب هایم  پر از خالی است " که .برای عمق  بخشیدن  به سخن،  دو صفت متضاد «پر» و «خالی » را با هم  به کار برده ایم .

حاضر غایب ، فریادسکوت  و گشنه پلو  نمونه های دیگری از آرایه ی متناقض  است .
نمونه ها ی بیش تر:

 

-  جامه اش شولای عریانی است. (اخوان ثالث ) شولا (نوعی جامه ) که با صفت عریانی همراه شده است .
-  از تهی سرشار، جویبار لحظه ها جاری است . (اخوان ثالث) تهی  و سرشار دو صفت متضاد است.
-  دولت  فقر خدایا  به من ارزانی  دار /  کاین  کرامت سبب حشمت و تمکین من است ( حافظ)
    دولت یعنی خوشبختی  و ثروت،  که متضاد فقر است .
-  ز کوی یار می آید نسیم باد  نوروزی /  ازاین باد ار مددجویی ، چراغ دل  بر افروزی (حافظ)
    بر افروختن چراغ  به باد نسبت داده شده است که خودعاملی است برای خاموش شدن چراغ
طنز یعنی  گریه کردن قاه قاه / طنز یعنی  خنده ی پر اشک و آه
 

۴-عکس (قلب) :

هرگاه  در یک بیت یا عبارت، میان  دو مورد پیوندی  برقرارکنیم و سپس در بخش دیگری جای آن دو را با هم عوض کنیم و یا هرگاه  نویسنده با جا به جا کردن  اجزای ترکیب های وصفی و اضافی ،ترکیب ها ی تازه پدید آورد.
نمونه:

- حافظ  مظهر روح  اعتدال  و اعتدال  روح  اقوام  ایرانی  است .
-  برهنگی  فرهنگی و فرهنگ برهنگی
-  بسیار اندک اند کسانی که هم حرف خوب می زنند و هم خوب حرف می زنند.


۵ ـ تلمیح :

در واژه به معنی «به گوشه چشم اشاره کردن » است و در اصطلاح ادبی بهره گیری  از نقل قول ها،  آیات، احادیث ، داستان ها و وقایع تاریخی است و یا  آن که با شنیدن  بیت یا عبارتی  به یاد داستان  و افسانه ، رویدادی تاریخی  و مذهبی یا  آیه  و حدیثی  بیفتند ، بدون آن که آن موضوع و داستان را تعریف کنند.
نمونه :

 
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را  (شهریار)
که به حدیث «لا فتی الّا علی لاسیف  الّا ذوالفقار»  اشاره دارد.
نمونه های دیگر:


- آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه کار به نام من دیوانه زدند (حافظ )
- چنین گفت پیغمبر راست گوی /  ز گهواره تا گور دانش بجوی (فردوسی )
- چه فرهاد ها مرده درکوه ها / چه حلاج ها رفته بردارها  (علامه طباطبایی )
- ما قصه سکندر و دارا نخوانده ایم / از ما به جز حکایت مهر و فا مپرس
- گفت آن یار کز و گشت سردار بلند /  جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
 

۶-  تضمین :

 هرگاه شاعر یا نویسنده ای در سخن خود از شعر یا نوشته ی دیگری  بهره بگیرد، آرایه ی تضمین شکل می گیرد و به ترآن است که نام گوینده ی اصلی شود.
نمونه :
چه زنم چو نای هردم ز نوای شوق او دم /  که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب دراین امیدم که نسیم صبحگاهی /  به پیام آشنایی بنوازد آشنا را»
که دراین نمونه «شهریار» بیتی ازحافظ را تضمین کرده است .
نمونه ی دیگر:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد که رحمت برآن تربت پاک باد
«میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است »
که در ابن جا سعدی بیتی از«فردوسی » را تضمین کرده است .
نمونه ی دیگر:
آوردن متن عربی آیه یا حدیثی را در سخن، «درج» می نامند و  اگر مضمون آیه یا حدیثی در سخن آورده شود آن را «حل» می گویند و «حل  و درج » را  اقتباس  می نامند.


۷ـ اغراق (مبالغه ،غلو) :

هنگامی است که شاعر یا نویسنده ای صفتی را در فرد یا پدیده ای  برجسته کند که مطابق عرف و عادت جاری پذیرفته نیست و درعالم واقع امکان دست یابی  به آن صفت وجود ندارد. مانند:

 

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران /  کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران
مانند ابر بهار گریستن و گریه ی درد آلودی که حتا سنگ را هم به ناله وا می دارد، بیانی آمیخته به اغراق است
هر شبنمی در این ره، صد بحرآتشین است /  دردا که این معما شرح و بیان ندارد
قطره ی ناچیز شبنم را در راه عشق صد دریای آتشین تصّور کردن بیانی اغراق آمیز است


 فردوسی می گوید:
که گفتت برو دست رستم ببند /  نبندد مرا دست، چرخ  بلند

ز سمّ ستوران درآن پهن دشت / زمین شش شد و آسمان گشت هشت
خروش آمد از باره ی هر دو مرد /  تو گفتی  بدرّید دشت نبرد
برآن گونه رفتند هر دو به رزم /  توگفتی که اندر جهان نیست بزم
شود کوه آهن چو دریای آب /  اگر بشنود نام افراسیاب
اغراق مناسب ترین ابزار برای آفریدن صحنه های حماسی است .

 

۸ـ حسن تعلیل :

هرگاه شاعر یا نویسنده برای واقعیتی نه دلیل علمی و عقلی، بلکه دلیلی تخّیلی و ادیبانه و زیبا ارائه دهد.
نمونه:
از آن مرددانا دهان دوخته است / که بیند که  شمع از زبان سوخته است (سعدی )
شاعر برای کم حرفی و سکوت مردم دانا علّتی ادبی وغیر واقعی ارائه می کند. (همین زبان است که به جان شمع آتش انداخته است).


۹ـ لفّ و نشر :

لفّ به معنی پیچیدن و نشر به معنی بازکردن و پراکندن است و در اصطلاح ادبی هنگامی است که دو یا چند چیز را نخست بدون توضیح در پی هم آوردند (لفّ ) و سپس توضیحات مربوط به هر یک را ذکر کنند (نشر).
نمونه :
- به روز نبردآن یل ارجمند /  به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و  ببست /  یلان  را سر و سینه و پا و دست (فردوسی )
یعنی در روز نبرد آن یل ارجمند به شمشیر سر یلان را برید و به خنجرسینه شان  رادرید و به گرز پاهایشان را شکست و به کمند دست هایشان  را ببست.

اگر دو یا چند چیز که نخست بدون توضیح آورده می شود و توضیحات آن ها به تربیب در پاره ی دیگر آورده شود «لفّ و نشر» را مرتب نامند و اگر توضیحات به ترتیب نباشد، آن را «لفّ و نشر نامرتب (مشوّش )» می خوانند.
نمونه ی بالا  از انواع لفّ و نشر مرتب است .
نمونه ی  لفّ و نشر نامرتب :
- افروختن و سوختن  و جامه دریدن /  پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت  (بهار)
پروانه سوختن، شمع افروختن و گل جامه دریدن را از من آموخت .
نمونه ی دیگر:
- چه باید نازش و نالش بر اقبالی و ادباری /  که تا برهم زنی دیده نه این بینی، نه آن داری (سنایی )

- ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی /  من چشم تو را مانم ،تو اشک مرا مانی
یعنی ای شاهد افلاکی من در مستی به چشم تو می مانم و تو در پاکی به اشک من می مانی
 


١۰ـ  ارسال مثل :

هرگاه شاعر یا نویسنده ای  در سخن خود از ضرب المثلی بهره بگیرد، آرایه ی ارسال مثل پدید می آید.
نمونه :
هرکسی از ظّن خود شد یار من /  ازدرون من نجست اسرار من (مولوی )
مصراع اول امروزه به عنوان ضرب المثل به کارمی رود.
 نمونه های دیگر:
- سرم ازخدای خواهدکه به پایش اندرافتد / که درآب، مرده بهترکه درآرزوی آبی (سعدی )
- توسنی کردم  ندانستم  همی /  کز کشیدن تنگ ترگردد کمند (رابعه )

١١ـ تمثیل :

هرگاه برای روشن شدن مطلبی پیچیده آن را به موضوعی ساده تر تشبیه کنیم و یا برای اثبات موضوعی نمونه ای بیاوریم ،آرایه ی تمثیل پدید می آید.
نمونه :
- من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت (حافظ )
- دل من نه مردآن است که باغمش برآید / مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی (سعدی )
- محرم این هوش جزبیهوش نیست /  مرزبان را مشتری چون گوش نیست (مولوی )


١۲ـ اسلوب معادله :

در نوعی از تمثیل، گاهی دو موضوع گفته شده به گونه ای است که می توان آن دو را برابر با یکدیگر دانست. این ارتباط معنایی بر پایه ی تشبیه است و یکی مصداقی برای دیگری است. به چنین شکلی ازتمثیل ،اسلوب معادله گفته می شودکه در اشعار شاعران سبک هندی بیش تر از هردوره ی دیگری دیده می شود.
نمونه :
- دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است (صائب )
-  آدمی پیر چو شد حرص، جوان می گردد /  خواب در وقت سحرگاه ،گران می گردد (صائب )
-  عشق چون آید، برد هوش، دل فرزانه را /  دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را (زیب النسا)
-  سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات / غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را (سعدی )
-  بی کمالی های انسان ازسخن پیداشود پسته ی بی مغزچون لب واکندرسواشود
همان گونه که می بینید هرمصراع از این ابیات یک جمله ی مستقل است و می توان  به راحتی جای مصراع ها را عوض کرد.
دود ≈ ابرو بالانشستن ≈ جای چشم راگرفتن
حرص آدمی ≈ خوا ب پیری ≈ وقت سحرگاه
جوان شدن≈ گران شدن عشق ≈ دزددانا
هوش دل فرزانه ≈ چراغ خانه ازهوش بردن ≈ کشتن چراغ
دل من ≈ مگس غم ≈ عقاب
ازپس غم برآمدن≈ افکندن عقاب شعله ≈ چشم
سعی کنیددرنمونه های دیگراین ارتباط راپیداکنید.


ارسال مثل، تمثیل ،اسلوب معادله اغلب یک آرایه به شمار می آید.

 

١٣ـ ایهام :

یا تورایه به معنی به شک انداختن است و دراصطلاح ادبی ، به کاربردن واژه یا ترکیبی دردو معنی نزدیک و دور به ذهن است و هر کدام از آن دو معنی را بتوان از آن  برداشت کرد. ایهام هنری ترین آرایه ی معنوی است و استاد مسلم آن حافظ است.
نمونه :
-  غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد /  گفتم افسانه ای شیرین و به خوابش کردم (رهی معیری )
که شیرین هم به معنی زیبا و دلنشین و هم نام معشوقه ی فرهاد است.
-  گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید /  گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
که بر آید هم به معنی طلوع کردن و هم به معنی اگر امکان داشته باشد است.

- خانه زندان است و تنهایی ملال /  هر که چون سعدی گلستانش نیست
گلستان به دو معنی باغ و کتاب گلستان سعدی است
نرگس مست نوازشگرِ مردم دارش // خون عاشق به قدح گر بخورد ، نوشش باد (حافظ)
نرگس مست مردم دار : چشمی که دارای مردمک است و خوش رفتار با مردم .
 
١۴-ایهام تناسب :

باتوجه به توضیح آرایه ی ایهام ، هر واژه در سخن، هنگامی  دارای ایهام تناسب است که تنها یکی از معانی آن را بتوان درجمله جای گذاری کرد و معنای دیگر آن اگر چه  به دلیل تناسب و قرینه ای که درکلام دارد به ذهن خطور می کند ولی نمی توان آن رادرجمله جای گذاری نمود.

 

حافظ می گوید:

-        گر در سرت هوای وصال است حافظا /  باید که خاک درگه  اهل هنر شوی
واژه ی «هوا» در این جا تنها به معنی «آرزو» به کار رفته است ولی خواننده باخواندن مصراع دوم به دلیل تناسبی که میان «خاک » و هوا (یعنی آسمان )وجود دارد معنای دومِ «هوا» را نیز که همان «آسمان » باشد به یاد می آورد، لیکن نمی توان این معنی ( یعنی آسمان ) را در جمله جای داد.
 
- آشنایی نه غریب است که دلسوزمن است چون من ازخویش برفتم دل بیگانه بسوخت
واژه ی غریب دارای دو معنی گوناگون است، یکی عجیب و دیگری ناآشنا، ولی تنها معنی عجیب را می توان در جمله جای داد ولی  معنای دوم  نیز (یعنی ناآشنا) که  با آشنا تضاد دارد به ذهن خطور می کند. پس واژه ی غریب ایهام تناسب دارد.

-  درمصراع دوم همین بیت نیز کلمه خویش دارای دو معنی « خود » یا « قوم و خویش » است ولی تنها معنی «خود» درجمله جای می گیرد ولی به علت تناسب وتضادی که با واژه ی  بیگانه دارد، معنای دوم آن (یعنی خویش وخویشاوند) نیز به ذهن می آید .پس واژه ی «خویش » نیز ایهام تناسب دارد.


١۵-حس آمیزی :

آمیختن دو یا چند حس را با یکدیگر حس آمیزی گویند. مانند: « بوی لطیفی به مشام می رسد » که با آن که « بو» به حّس بویایی  و لطافت به حس لامسه مربوط است ولی لطافت به  بویایی  نسبت داده شده است .
نمونه های دیگر:

دیدی چه گفت،  بوی تلخ،  قیافه بامزه،  برخورد سرد

« مزه پیروزی راچشید ».

«  بردوش زمانه لحظه ها سنگین بود ». (سنگین  بودن که مربوط به احساس وزن است به لحظه ها نسبت داده شده است .

« جان  از سکوت سرد شب دلگیر می شد». (سرد بودن به سکوت شب نسبت داده شده است).

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر/  یادگاری که در این گنبد دوّار فتاد

دیدن صدا: آمیخته شدن دوحس بینایی و شنوایی

 

١۶- تشخّص  (شخصیت بخشی) :

هرگاه با نسبت دادن عمل ، حالت و یا صفت انسانی به یک پدیده (غیرانسانی ) به آن جلوه ای انسانی ببخشیم، آرایه ی تشخص پدید می آید.
نمونه :

به مغرب سینه مالان قرص خورشید /  زمان می گشت پشت کوهساران (بیدل)
ازنسبت دادن قید سینه مالان به خورشید آرایه ی تشخص پدیدآمده است .
نمونه ی دیگر:
- آن همه ناز تنّعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهارآخر شد

صبح امیدکه بُد معتکف پرده غیب  / گو برون آی که کار شب تارآخر شد (حافظ )
- طعنه بر طوفان مزن، ایراد بر دریا مگیر /  بوسه بگرفتن ز ساحل، موج را دیوانه کرد
دیوانگی و بوسه گرفتن به موج نسبت داده شده است.

 


ابزار کار ادبی

 

آشنایی  با اصطلاحات ادبی

نثر: به معنی پراکندن و انتشاردادن است و دراصطلاح ادبی به سخنی که دارای وزن و قافیه نباشد گفته می شود.

و سخنی را که به شکل  نثر باشد  « منثور» می گویند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد