افکار عمومی

افکار عمومی :

       با گرایش نظامهای خود کامه و دیکتاتوری به سوی سیستمهای مردمی و نیز با توسعه و گسترش وسایل ارتباط جمعی ،نقش روزافزون نهاد های پارلمانی و شرکت مردم در تظاهرات و جلسات


عمومی،رفته رفته بر اهمیت افکار عمومی افزوده شده است تا آنجا که امروز این امر به صورت یکی از معیارهای عمده سیاست گذاری خارجی تلقی می شود .

   فشار افکار عمومی در داخل و خارج،سیاستگذاران خارجی را وادار می نمایند تا در طرح سیاست خارجی شان تغیرات و تجدید نظر اساسی به عمل آورند. به دنبال ملی شدن کانال سوئز در سال 1956 وحمله مشترک بریتانیا   

و فرانسه به مصر،افکار عمومی جهان عرب و نیز مردم جهان سوم بر انگیخته شد. همین امر در زمان رهبران فرانسه و بریتانیا افکار عمومی کشور های خود را برای انجام چنین حمله آماده کرده بودند،پس از خدشه دار شدن اعتبار دولت های مزبور و انتقادات بسیاری که از سوی احزاب مخالف در این کشورها مطرح شد،افکار عمومی در این کشورها با سیاستهای دولتهای متبوعشان به مخالفت پرداختند.

   در مورد نقش افکار عمومی و آگاه کردن مردم از کیمت وکیفت مسائل سیاست خارجی،میان صاحبنظران مسائل سیاست خارجی و روابط بین الملل اتفاق نظر وجود ندارد . برخی براین اعتقاد اند که چون توِده ای مردم از اطلاعات و تخصص کافی در مسائل سیاست خارجی برخوردار نیستند و از آنجا که حتی دموکراتیک ترین نظامها نمیتوان مردم را از تمامی جنبه های سیاست خارجی(بهدلایل استراتیژیک وامینتی )مطلع کرد ،بنا بر این تنها میتوان اطلاعات جزئی از مسائل سیاست خارجی در دسترس مردم قرار داد و این امر نیز باعث می شود که مردم نتوانند در باره داده های سیاست خارجی از لحاظ تحقق ویا عدم تحقق اهداف ملی قضاوت صحیحی کنند .در واقع اطلاعات ناقص آنان پیرامون مسائل سیاست خارجی سبب می شود که درتنظیم سیاست خارجی به صورت عوامل باز دارنده عمل کنند و این امر سیاست گذاران و مجریان سیاست خارجی را با دشواریهای بسیاری مواجه می سازد .

    از طرف دیگر گروهی متعقد اند که مردم باید حد اقل از کلیات آنچه به سرنوشت وزندگی آنها مربوط می شود مطلع شوند؛زیرا چنانچه درک درستی از جهت گیریها و داده های سیاست خارجی نداشته باشند،حاضر به تحمل مشکلات و انجام فداکاری ها نخواهد بود؛به همین ،دلیل این عده بر این باورند که چنانچه هم مردم چک واسلوکی از کم وکیف مسائل مربوط به قرار داد سال 1938 مونیخ اطلاع داشند ،شاید این امر به صورت عامل بازدارندهای در مقابل سیاستهای توسعه طلبانه آلمان نازی ظاهر می گردید و مانع از آن می شدکه کشورشان توسط هیتلر اشغال شود .

     در هر صورت هیتلر،در وضعیتی که بتوان افکار عمومی را اداره کرد و آن را تحت کنترول در آورد،اشکال چندانی در سیاست گذاری خارجی وجود نخواهد آمد ولی نباید فراموش کرد که به هر حال تمام نظامهای _اعم از دیکتاتوری یا دموکراتیک_برای کسب و حفظ مشروعیت سیاسی خویش احتیاج دارند که افکار عمومی را برای حمایت از سیاست خارجی خویش آماده کنند و البته توضیحات رهبران از لحاظ تنظیم سیاست خارجی در جهت تأمین منافع ملی یا برای مردم قابل توجیه باشد .