مفهوم چپ و راست

    هر کدام از دو مفهوم چپ و راست در بستر نظری خود عناصری را دربرمی گیرند که هر کدام به نوبه خود گستردگی قابل توجهی را در بطن تاریخ اندیشه سیاسی به خود اختصاص داده اند.از پررنگ ترین پارامترهای گفتمان «چپ» و «چپ گرایی» مفهوم زندگی مشترک در مقابل زندگی فردی، مفهوم بسیار گسترده عدالت اجتماعی، دولت مداخله جو در مقابل دولت حداقلی هستند که یک اندیشمند چپ گرا به وسیله آن بشر را با


شعار «دور بریزید مرده ریگ هایی را که از گذشته به ارث برده ایم» به یک «زندگی بهتر» نوید می دهد. همچنین عنصر بسیار مهم «رادیکالیسم» را نباید از گفتمان چپ جدا دانست که در احزاب «سوسیالیست پیشرو» حضور جدی دارد. اما در طرف مقابل و در جناح راست اعتقاد به فردگرایی و آزادی اقتصادی و شری به نام دولت که باید نسبت به آن بی اعتماد بود و دستش را از همه چیزهای ممکن کوتاه کرد، همچنین افتخار و تاکید بر سنت و اصرار به پاسداری از آن «فرد» را به ثبات و امنیت برآمده از آن توصیه و تشویق می نماید. انگاری که هر حرکت انقلابی از بین برنده آرامش و امنیت فرد و جامعه است و عمیقاً این احساس تلقین می شود به انسان موضوع گفتمان های دست راستی که «همه آسمان ها یک رنگ دارند» و جهانی بهتر از این متصور نیست.در تقسیم بندی های مرسوم چپ و راست قرائت بخشی از آنارشیست ها نیز قابل توجه به نظر می آید. معیار این تقسیم بندی میزان استفاده از زور برای به کارگیری فرد در یک برنامه کاری است. بر این اساس می توان «آنارشیسم فردگرای غیرخشن» را به عنوان چپ واقعی، لیبرال دموکرات ها را در میانه و لنینیست ها و فاشیست ها را به عنوان راست افراطی اعلام کرد.نکته ای که شاید از صراحت بیشتری در میان دیگر مباحث پیرامون مفاهیم چپ و راست وجود دارد تمایز عمیقی است که میان جایگاه متصور برای دولت در این دو دیدگاه وجود دارد، به طوری که در زیر خواهد آمد نظریه های راست گرا در تعریف دولت از ترکیب «شر لازم» استفاده می کنند با این استدلال که دولت ذاتاً پدیده ای غیرقابل اعتماد و انحصار طلب است و منشاء بسیاری از پلیدی ها که تنها برای حفظ امنیت لازم است.شکل بسیار کنترل شده آن با اختیارات محدود و به عنوان مجری «اراده عمومی» برای انجام آن دسته از هماهنگی ها و فعالیت های سیاسی- اجتماعی که اولاً تک تک افراد فرصت یا امکان انجام آن را نخواهند داشت و برای تنظیم برنامه های سیاست خارجی ملت می تواند حضور داشته باشد.
    اعتقاد به دولت حداقلی را شاید بشود به عبارتی برآمده از مخالفت شدید با «کل گرایی» یا «وحدت وجود» و اعتماد عمیق به فردگرایی یا اصل «تکثر» در وجود دانست. «اعتقاد موسوم به کل گرایانه بر آن است که روابط [و به تعبیری روابط عمومی منظم] میان وجودها، یک وجود بنیادی تر از خود وجودها دارد.»
    و این اعتقادات عمیق و اساسی در جناح چپ اند.
    این آموزه در نهایت منتج می شود به توجیه ضرورت پیدایش دولت متمرکز که وظیفه اش حضور لحظه به لحظه در همه امور زندگی بشر برای تقسیم «عادلانه» دستاوردهای همه برای رفاه حداکثری می شود به تعبیری برای خوشبخت نمودن اجباری تک تک افراد اجتماع مسیری را می پیماید که در بعضی تجربه های تاریخی اش به اضمحلال اجتماعی که بر آن حکومت می کرد منتج شده است.از دیگر وجوه تمایز چپ و راست [البته جناح میانه این دو مفهوم مدنظر است] وجه ایدئولوژیک و تمایل به دگماتیسمی است که معمولاً رگه هایی از آن را در عموم نظریه ها و جریان های چپ می توان دید. دگماتیسمی که البته توجیه کننده خشونت صاحبان قدرت علیه مردمان تحت سلطه است، امری که در جناح میانه معمولاً یا اصلاً وجود ندارد و یا به ندرت می شود نمونه ای از آن را در ارتباط یک دولت دست راستی [لیبرال دموکرات] با ملت تحت حکومتش پیدا کرد. ریشه های این نکته را نیز می شود در تعریفی که هر کدام از این نظریه ها از حقیقت، واقعیت و یا مفاهیمی مانند سعادت در چارچوب جهان بینی خود ارائه می دهند یافت.اعتقاد به یک آرمان بشری [مثلاً سوسیالیسم] هر رفتاری از سوی حاکمان را توجیه می کند و این به خودی خود منافذ زیادی را در نظریات دست چپی برای ظهور استبداد فراهم آورده است، در صورتی که در نظریات میانی دست راستی و با تکیه به اصل تکثر گرایی، هر انسان در مسیر متناسب با امکانات خود زندگی کرده و برای دست یازیدن به آرامش و رفاه فردی به سوی اهداف خود حرکت می نماید.پرواضح است که نگاشتن پیرامون معانی بسیار پیچیده نظری چون «چپ و راست» رساله ای را می طلبد بسیار وسیع تر از آنچه در این نوشته کوتاه آمده است.