چرا ویرایش کتاب و آثار لازم است؟

چرا ویرایش لازم است؟

ویرایش بر هزینه نشر می افزاید و طبعاًقیمت کتاب را بالامی برد. لاجرم این سؤالها پیش می آید: چرا ویرایش لازم است؟هزینه چاپ اجتناب ناپذیراست، ولی آیانمی توان از هزینه های ویرایش کاست یا بکلی آنها را حذف کرد؟ بهبودکیفی متن کتاب از لحاظ فروش،‌حیثیت  ناشر ،‌و نفع عامه چی مزایایی دارد؟


ویراستاران به سهولت می توانند اثبات کنند که خدمات آنان کتابها را بهترمی کرده، و از زواید نامربوط مبرایشان می سازد.البته بیشترناشران دهنمودهایی در اختیار ویرستاران خود قرار می دهند تا آنان بدانند با توجه به فروش احتمالی هر کتابی ویرایش آن تا چه حد مقدور و مقرون به صرفه است. هرچه فروش احتمالی بیشتر باشد، پول بیشتری براب ویرایش در نظر گرفته می شود البته به شرطی که ویرایش میزان فروش را افزایش دهد. ناشر وقتی سود بیشتری بدست می آورد که کتاب بالقوه پر فروشی به ویرایش اندکی نیاز داشته باشد. گاه نیز ممکن است کتاب پژوهشی ارزشمندی به ناشر پیشنهاد گردد که ویرایش مفصل بطلبد ولی فروش چندانی نداشته باشد. در این صورت چاره ای نیست جز توسل به سنجش شتابزده. ویراستار حالا باید متن را به مرحله حروف چینی برساند بی آنکه  تیغ به خشخاش بگذارد که وقتگیر است و پول خوار.( این گونه ویرایش لزوماً آسانترین نوع ویرایش نیست،‌چون به هر حال همه مطالب سنجیده می شود.) در سازمانهای انشتاراتی گاه حد ویرایش را به حد اقل،‌معمولی و حد اکثردرجه بندی می کنند.

ویراستاران ، ضمن رعایت این قیود عملی ، می کوشند تا کیفیت کتابها را پیش از چاپ بهتر کنند.

چه کسی منتفع می شود؟

اولین کسی  نفع می برد ناشر است. هیچ ناشری دوست ندارد در کتابهایش غلطاهی املایی یا دستوری یافت شود،یا منتقدان عبارتها یا اندیشه های نامفهوم در آنها بیابندو نقل کنند. این نقایص به حیثیت ناشر لطمه می زند. بنابراین سازمانهای انتشاراتی با بهره گیری از کار ویراستاران حیثیت خود را محفوظ می دارند.

لغزشها و کوتاهیهای نویسندگان نیز جبران می شود و در نتیجه ،‌از یک سو شهرت وحیثیت آنان فزونی می گیرد و از سوی دیگر در فرآیند ویرایش نکاتی می آموزند که کتاب بعدیشان را بهتر می کند.

خوانندگان نیز خوشحال می شوند اینکه غلطهای املایی حواسشان را به خود معطوف نمی دارد یا ابهامها گیجشان نمی کند و بر عکس از تعبیرهای لطیف و اندیشه های درخشان محظوظ می شوند.

سرانجام بهره ویراستاران نیز این است که درک کرده اند چگونه کتاب و نوشته بدی خوب شده است، کتاب خوبی خوبتر شده است، وکتاب بسیار خوبی خوبترین شده است.این ادراک به آنان احساس دلپذیری می بخشد : حرفه ویراستاری بی اجر نیست بلکه خیر و برکات خود را دارد. این است پاسخ پرسشی که فوقاً مطرح گردید.

اثر متعلق به کیست؟

ویراستاری که ساعتهای بسیاری را در طول یک ماه یا بیشتر ، صرف ویرایش یک کتاب می کند خواه و نا خواه علاقه مالکانه ای نسبت به آن پیدا می کند. وظیفه ویراستار این است که هر خطایی را بیابد، توجه کند که فی المثل نام ژرژ کلمانسو (Georges Clemenceau) غلط ضبط شده است، که قرنی که چارلز داروین (Charles Darwin) در آن می زیسته است نادرست ذکرشده است، که در بحثی راجع به دی .اچ. لارنس(D.H.Lawrence) هیچ اشاره ای به مسأله جنسیت نشده است، که در زمینه کنترول موالید تعمیم نتایجی که فقط با تکیه بر شش نمونه به دست آمده بیش از حد جسورانه است.ویراستار که با چنین مسؤولیتهایی روبرو است گرایش پیدامی کند به اینکه کتاب را مال خود بداند. ولی کتاب به راستی متعلق به کیست؟

کتاب تا حدودی به ناشر تعلق دارد زیرا او پول لازم برای ویرایش و چاپ و انتشار آن فراهم آورده است و حیثیت و سرمایه اش را بدان وابسته کرده است. مع هذا،‌کتاب فرزند معنوی نویسنده است؛ بی وجود  او کتابی نیز موجود نبود. ملاحظه می کنید که وابستگی دوسویه ای وجود دارد. با این همه می توان مشخص ساخت که چه متعلق به که است.

ویراستار باید بخاطر داشته باشد که نامی نویسنده روی جلد و صفحه عنوان کتاب چاپ می شود و اوست که جواب گوی مطالبی است که درصفحات بعد درج شده است. الاجرم، کتاب به نویسنده تعلق دارد. نویسنده مسؤول کتاب است جز در چند مورد- در بعضی زمینه های قانونی مهم و دربیشتر تصمیمی های مربوط به تولید کتاب که در حوزه مسؤولیت ها و اختیارات ناشر قراردارد.

ناشر- و ویراستار که کار گزار اوست- قانوناً و عملاً موظف است که مواظب افترا ها و نیش زدن های احتمالی باشد. گرچه نویسنده در قرارداد نشرکتاب به ناشر تضمین می دهد که کتاب حاوی هیچ مطلبی افترا امیزی نیست ، درصورتیکه شخصی نسبت به خود هرنوع افترایی درکتاب بیابد هم عیله نویسنده اقامه دعوی می کند وهم علیه ناشر. این است که ویراستار باید به منزله چشم ناشر عمل کند و مواظب مطالب احتمالی توهین آمیز و عالمانه عامدانه لطمه زننده به حیثیت زندگان مردگانی باشد که خود یا بازماندگانشان بتوانند کار به دادگاه بکشانند.

مساله افتراء به ندرت در انتشارات دانشگاهی پیش می آید ، ولی درصورتیکه پیش بیاید جنبه وخیمی پیدا می کند. کتاب خوبی راجع به کمونیستهای پیش از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده امریکا به ناچار کنار گذاشته شد زیرا نویسنده راضی نبود نام اشخاصی را که {" صورتی " از لحاظ گرایشهای سیاسی و اجتماعی معتدلتر از " سرخ" } خوانده بودشان حذف کند. ویراستار معتقد بودکه متصف کردن اشخاص به چنین صفتی می تواند مساله ساز باشد، و حقوق دانی که از سوی ناشر ماموریت یافته بود متن دستنوشت را بررسی کند اعلام نمود که اشخاص مزبود می توانند ناشر و نویسنده را به اتهام افترا به دادگاه بکشانند- و محتملاً با توجه به روحیه ای مرافعه جوی شان چنین نیز می کردند- زیرا برچسپ " صورتی" به شهرت آنان لطمه می زد. هزینه ای که باید صرف می شد تا اثبات گردد این مطالب صحیح است (دفاع مرسوم در برابر اتهام افتراء) و اضطرابی که بدلیل این مرافعه گریبان ناشر را می گرفت چیزی نبود که یک سازمان انتشاراتی دانشگاهی قادر به تحمل آن باشد- گرچه شاید بدین ترتیب قدمی به سود حقیقت و عدالت برداشته می شد.