رئیس یک شرکت بزرگ چند هزار پرسنلی را مدیر می خوانند و سرپرست ده نفر را نیز مدیر می خوانند ، آیا کار آنان یکسان است ؟ کارهای مدیریت بر سطوح سازمان
1.
متفاوت است . به نظر و ایده اکثر صاحب نظران سه سطح مدیریتی موجود است: «سطح پایین مدیریت
2. سطح وسطی یا میانی مدیریت
3. سطح بالایی یا عالی مدیریت »
سطح پایین مدیریت
« این سطح مدیریت بنام مدیریت عملیاتی نیز مشهور است که در آن مدیرانی اند که در پایین ترین سطح مدیریت قرار داشته و مستقیما مسوولیت کارکنان خود را به عهده دارند .»
مدیران این سطح سرشان خیلی ازدحام است و مراجعه مکررافراد موجب وقت کشتن کارشان می شود ، اغلب مجبورند برای نظارت در رفت و آمد باشند ، برای پرسنل خود ماموریت های کاری خاص تعیین می کنند و برنامه عملیاتی کوتاه مدت طرح ریزی می کنند . «یا اینکه این سطح به صورت مستقیم مسوولیت برنامه ریزی و کنترول را به عهده دارد تا به اهداف سطح بالا مطابقت حاصل نماید.»
سخن کوتاه اینکه مدیران رده عملیاتی بیشتر وقت شان را با زیردستان ، مقداری از وقت خود را با همکاران و اندک زمانی را با مافوقها می گذرانند و زندگی کاری فعالی را سپری می کنند و این مدیران بیشتر وقت شان صرف حل و فصل مسایل آنی می شود .
سطح میانی یا وسطی مدیریت
«آن مدیرانی اند که در سطح پایین تر از مدیریت عالی قرار داشته و مسوولیت کار مدیران سطح پایینی را به عهده دارند .» ویا مدیران سطح وسطی یا تاکتیکی ( تدابیری ) اداره با برنامه ریزی تدابیری و تصمیم گیری در مورد بهترین شیوه برای انجام عمل و کنترول سر و کار دارد . «برای اداره سطح وسطی مدیر ندرتا ( دیکته ) می شود که کدام وظایف را به انجام برساند و بیشتر از همه کس باید تشخیص نماید که وظایف مشخص را برای رسیدن به اهداف سازمان اتخاذ و عملی می نماید .»
مدیران میانی به طور مستقیم به مدیریت بالا گزارش می دهند ، مدیریت بر سرپرستان می کنند و نقش حلقه واسطه را میان مدیریت عالی و مدیریت عملیاتی دارند .« بیشتر وقت شان به تحلیل داده ها آماده کردن اطلاعات برای تصمیم گیری ، تبدیل تصمیم های مدیریت عالی به پروژه های معین برای سرپرستان و جهت دادن به نتایج کار مدیران عملیاتی اختصاص می یابد.» (
بنا براین کار مدیران وسطی به طور کلی دارای فعالیت عملی کمتر و فعالیت فکری بیشتر و کسل کننده تری هستند و این مدیران پلانهای میان مدت را جهت رسیدن به پلانهای درازمدت و بخاطر کتنرول و بررسی مدیریت عالی تنظیم و ترتیب می نمایند و وظیفه ترتیب پالیسی ، گزارش و ارزیابی مشوره را با حل مشکلات ، انتخاب و استخدام کارکنان را به عهده دارند .
سطح عالی یا بالایی مدیریت
این سطح مدیریت را بنام مدیریت استراتژیک نیز یاد می کنند که عبارت از تشخیص وظایف و محیطی که این وظایف در آن انجام می پذیرد و برای رسیدن به اهداف درازمدت یک سازمان و یا یک کارخانه در یک مدت معین وظیفه دارند . این مدیران برنامه ریزی های جامع و بلند مدتی را در حوزه فعالیت گسترده تر و عوامل وضعی متنوعی را طراحی یا مورد بررسی قرار می دهند و عملکرد کلی واحدهای عمده را ارزیابی می کنند .
اداره بالایی در باره نوع تشبث تصمیم گرفته وظایف خاص کرکتر و جهت آنرا بصورت کل تفهیم می نماید . یک استراتژی مناسب مطابق با نیازمندیهای یک سازمان در زمان مشخص تعریف می شود .
فرایند مدیریت استراتژیک شامل شش گام متوالی و مستمر ذیل است :
«تجزیه و تحلیل محیطی
پایه گذاری جهت گیری سازمانی
هدف گذاری
تعیین و تدوین استراتژیها
بستر سازی و اجرای استراتژیها
کنترول استراتژیها »
1. تجزیه و تحلیل محیطی : عبارت از مطالعه محیط سازمان در راستای شناسایی عوامل محیطی که بر عملکرد سازمان تاثیر به سزایی دارد .
2. پایه گذاری جهت گیری سازمانی : پس از بهره گیری از نتایج تجزیه و تحلیل محیطی اقدام به تعیین جهت گیری سازمانی می نمایند . سه عنصر اساسی در همین راستا : ماموریت سازمانی ، چشم انداز سازمانی و ارزشهای سازمانی که این سه مفهوم به منزله اتصال دهنده عناصر سازمانی بوده ، بیانگر ماهیت ، چگونگی و نحوه جهت گیری های سازمانی هستند . ماموریت به منزله ای اصول اعتقادی دیرپا و اساسی ، چشم انداز به منزله ای حکم تصویر زنده سازمان در آینده تعریف شده را دارد و ارزشهای منزله ای ارجحیتها ، دغدغه ها و ذهنیتها ی همگی آنها توجه شده باشد .
3. هدف گذاری : اهداف بیان کننده منظور برنامه ریزی در طرحها و برنامه ها هستند . آنها در چارچوب فرایند برنامه ریزی تدوین شده ، ایده های مبهم و تجربی را به منظورها و نتایج مشخص تبدیل می کنند . هدف گذاری جز لاینفک برنامه ریزی است و اهداف سازمانی مناسب منعکس کننده منظوریک سازمان هستند .
4. تعیین و تدوین استراتژیها : مدیران پس از ، تجزیه و تحلیل ، جهت گیریها ماموریت و هدف گذاری ؛ آماده تعیین استراتژیهای سازمانی می باشند . تعیین استراتژی عبارت از فرایند تعیین زمینه های عملکرد مناسب جهت دستیابی به اهداف سازمانی در راستای ماموریت و فلسفه وجودی سازمان . در راستا مدلهای برنامه ریزی استراتژی بسیاری موجود می باشد که انتخاب آنها با توجه به ماهیت شرکت وضعیت صنعت مربوطه و شرایط محیطی صورت می پذیرد.
5. بستر سازی و اجرای استراتژیها : استراتژیهای تدوین شده را به مرحله اجرا می گذارد . اما بسترهای کار آمدی که مدیران بنا نهاده اند ، بدون یک اجرای منظم و برنامه ریزی شده عملاء بی فایده است . جهت اجرای مؤفقیت آمیز استراتژیها به چار مهارت بنیادی نیاز است .
مهارت تعامل : عبارت از توانایی اداره کردن افراد طی اجرای استراتژی .
مهارت تخصص : عبارت از توانایی تهیه وتدارک منابع سازمانی ضروری برای اجرای یک استراتژی .
مهارت نظارت : عبارت از توانایی استفاده از اطلاعات برای مشخص کردن این امر که آیا معانی بر سراجرای استراتژی بوجود آمده است یا خیر.
مهارتهای سازمانده : عبارت از توانایی ایجاد یک شبکه از افراد در سرتا سر سازمان که می تواند به هنگام بروز مشکل در اجرای استراتژی ، به حل آن مشکل کمک کنند .
6. کنترول استراتژیها : «به عنوان آخرین گام مدیریت استراتژیک ، شامل نظارت و ارزیابی استراتژیک به عنوان یک کل بوده ، نقش تضمین عملکرد مناسب این فرایند را دارا می باشد و کنترول تمام ابعاد مراحل فوق الذکر را در بر دارد .»
سلام کجا هستی خبری از شما نیست دوست عزیز .
بیا سری بزن ببین چه خبره یک شعر زیبا نوشتم بیا وبخوان
یکی ازشگرد های موفقیت در زندگی آن است که بتوانیم برای مدتی ولو کوتاه قضایا را ازدید دیگران ببینیم . و یا در ذهن جای خودرا با موقعیت طرف مقابل عوض نماییم ، وبا چشم او به مسأله نگاه کنیم...
برایتان آرزوی سعادت وسلامت دارم