تعدد زوجات پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را تقبیح میکنند، لطفاً در زمینه روشنی بیندازید؟
در همین آغاز عرض کنم، کسانیکه در این خصوص سخنان چَرت و پلا میگویند، هیچ چیزی نخوانده اند وفکری نکرده اند، اگر زحمت مطالعۀ هر چند گزرای "مغازی" و "سیر" را به خود میداند، چنین سوالی را که نشان فرومایگی شان است، مطرح نمیکردند.
این سوال را تا کنون پنج، شش بار از من پرسیده اند، من نیز هر بار، کم و بیش چیزهایی گفته ام، این بار نیز از همان گفته ها آنچه را بخاطر دارم، تکرار خواهم نمود.
در ازدواج های سیدالانبیاء صلی الله علیه وسلم، ابعاد مختلفی وجود دارد: ابعادی که به شخص پیامبر اکرم (ص) تعلق میگیرد، اهداف ومقاصدی که عموماً در ازدواجهای شان مدّ نظر است، برخی از ضرورتها وسرانجام نیز، مواردی همچون بر آوردن ایجابات حالات خصوصی ازواج مطهرات... اکنون به ترتیب، تمام این موارد را یک به یک، مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم.
نخست از همه موضوع را از زاویۀ شخصیت پاک و مطّهر آنحضرت(ص) مطرح می کنیم. پیش از هر چیز باید بدانیم که، آن شخصیت بزرگوار تا بیست و پنج سالگی اصلاً ازدواج نکرد. اگر وضعیت خاص آن مملکت گرم سیر هم از مطالعۀ ما دور نماند، زندگی پاک و سراسر عفتِ آنحضرت علیه السلام در این مدت، و اعتراف انسانهای دیروز و امروز به این پاکدامنی، نشان میدهد که در حیات او، عفت اساس هر چیز بوده است و ایشان ارادۀ قوی و حاکمیت کامل بر نفس داشته اند. اگر در این خصوص، کوچک ترین انحرافی وجود میداشت، دشمنان دیروز و امروز، در اعلان آن به جهانیان، یک لحظه تأخیر نمی کردند. حال آنکه دشمنان قدیم و جدید، با وصف اینکه از هیچ توطئه و دسیسه یی در حق ایشان فروگذار نشده اند، اما در این استقامت، به گفتن چیزی جرأت نشان نداده اند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وسلم اولین ازدواجش را در بیست و پنج سالگی انجام داد. این ازدواج که به نزد خدا و رسولش، بسیار والا و مستثنی است، با خانم چهل ساله یی صورت گرفت که قبلاً هم دوبار ازدواج کرده بود. کانون گرم این خانوادۀ خوشبخت، بیست و سه سال دوام کرد ودر هشتمین سال نبوت که عام الحزن نامیده شد، به آخر رسید. و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم این بار نیز همانند بیست و پنج سال آغاز زندگی اش، بار دیگر تک و تنها ماند. آری، پس از بیست و سه سال زندگی و خوشبختی در کنارِ فامیل و فرزندان، بازهم به مدت چهار، پنج سال، مجرد زندگی کردند و سنّ شان هم به پنجاه و سه رسیده بود.
بدین ترتیب،.....
أمر الهی"اقرأ" دعوت و وظیفه یی است که جناب اشرف المخلوقات(ص) را که همۀ کمالات در ایشان و از طریق ایشان، به بشریت تجلی نموده است، فرا میخواند و مورد خطاب قرار میدهد.
این هستی و کاینات که ما باید آن را ببینیم و به معنی و محتوای آن پی ببریم و با درک هرچه بهتر آن، شناخت ما از قدرت و عظمت و جمال و نظام آفرینندۀ آن بیشتر میشود، در واقع یکی از تجلیات و بازتابهای لوح محفوظ می باشد.
الله (ج)، به جز انسان، هر موجود جاندار و بی جان را "قلمی" ساخته است و بدینگونه، هر پدیده یی، تجلیات و حکمتهایی را که به او ودیعه شده، نوشته است و مینویسد.
هر موجود جاندار و بی جان، یک کتاب است، ازین رو، با صیغۀ "ببین و مشاهده کن!" أمر نشده، بلکه با صیغۀ "بخوان" أمر گردیده است. زیرا کتاب، فقط خوانده میشود. کاینات درخشنده یی که پُر از موجودات است و هر موجودی حیثیت یک کتاب را دارد، بدون شک، به منزلۀ کتابخانۀ الهی است، لذا با آنکه هر موجودی بجز انسان، به نوشتن موظف ساخته شده است، انسان، هم باید بنویسد وهم باید بخواند.
علم عبارتست از درک و شناخت نظام هستی و پی بردن به رابطه های گوناگونی که اشیاء با یکدیگر دارند. و نیز عبارت است از تصنیف و یکجا ساختن این درک و شناخت. و امکان ندارد که این نظام، دقت، حساسیت و توازنی که در آن وجود دارد، تصادفی دانسته شود. بناءً، چنین نظامی، حتماً حفاظت کننده وبنیان گزاری دارد. حفاظت کننده یی که موجودیت آن از هر چیز عیانتر است.
هر نظامی، پیش از آنکه عملی گردد، تصور میشود، چنانکه یک مهندس ساختمانی پیش از آنکه تصمیمش را روی ورق ترسیم نماید در ذهنش تصور میکند.. اگر ترکیب مادی انسان و طرز تفکر او را و اینکه این ترکیب چه نقشی در برداشت وی از هست شدن دارد، کنار بگذاریم؛ آنگاه میگوییم، اگر نظامی که در قالب کاینات موجود است لوح محفوظ باشد، پس قرآن هم یک نظام مکتوب و نوشته شده و آیینة لوح محفوظ محسوب میگردد. لذا انسان باید بخواند و هر بار که خواند، باید در تلاش بهتر فهمیدن آن باشد. اما این انسان گاهی غلط میفهمد و در تجارب راست و غلط داخل میشود و همواره میکوشد تا به جوهر علم دست یابد و به آن اعتماد پیدا کند.
نگاه کردن جداست و دیدن و فهمیدن جدا، و به همین ترتیب، قبول نمودن آنچه دیده است و جا دادن آن در دل و جان، جداست. و بعد از همۀ اینها، تطبیق نمودن و عملی ساختن آنچه که پذیرفته است جداست ودعوت دیگران به سوی آن، به کلی جداست.
آری، تمام این تفاوتها که به درک و فهم ارتباط میگیرد، پیوسته موجود بوده است و تحقق می پذیرد. زیرا در کاینات، قوانین فراوانی وجود دارد و این قوانین از طرف واضع آن، با دقت و هماهنگی خاصی به جریان انداخته میشود، برخی از آنها عبارت است از:
1. رفتن از وحدت بسوی کثرت.
2. موجودیت مشابهتها، تفاوتها و اضداد در بین این کثرت.
3. وجود توازن و هماهنگی فعال در بین اضداد.
4. تناوب (دور و تسلیم وظیفه، به نوبت)
5. یادگرفتن، فراموش کردن و بار دیگر یاد گرفتن.
6. جهد و غیرت (کار وکوشش).
7. تحلیل و ترکیب.
8. الهام و انکشاف.
انسانها تابع این قوانین اند، یعنی همۀ این قوانین بر انسان تطبیق میشود. پس طبیعی است که انسانهای زیادی وجود خواهند داشت و در بین شان مشابهتها، تفاوتها، تضادها و اختلافاتی از لحاظ فکر، بینش، عقیده، رفتار و کردار بروز خواهد کرد. اما این تفاوتها و تضادها، ساکن (متوقف) و خالی نیستند، بلکه تفاوتهای زنده و فعال و متوازن میباشند.
باز به همین دلیل است که، هر حرکت و روشی که تنها ایمان را هدف قرار داده باشد، از علم محروم می ماند و حرکتی هم که فقط علم را هدف قرار داده باشد، ایمان را اهمال می کند و از آن محروم میگردد.