هنگام صحبت از تعصب قبیلوى باز هم لازم مى بینیم که سخن خویش را با قرائتى از تیورى عصبیت ابن خلدون آغاز نمائیم.
عصبیت حجر الزاویه اندیشه ابن خلدون بحساب مى آید. اگر کارل مارکس تحولات جامعه بشرى را از زاویه اقتصاد مى دید ، اگر فروید انسان را در آئینه جنس (Sex) مشاهده میکرد و بالآخره اگر داروین و نیچه تحولات اجتماعى را در میزان قدرت و شایستگى بقا مى سنجیدند، فیلسوف و جامعه شناس مسلمان ما همه تحولات اجتماعى و فراز و فرود تمدنها و ادیان و دعوتها و بالآخره همه چیز را در آئینه (عصبیت) مشاهده مى نمود. او عصبیت را نیروى محرکه تاریخ ، پشتوانه اساسى دولت و دینامیسم تمدن میداند. عصبیت و دولت در نزد او چنان بهم وابسته اند که نابودى یکى زوال دیگرى را با خود دارد